اشعار شهراد میدری

شعر و ادب ایران زمین

اشعار شهراد میدری

شعر و ادب ایران زمین

بجای آنکه هی ژستی بگیری ( شهراد میدری )

 

بجای آنکه هی ژستی بگیری
سمرقند و بخارستی بگیری

بگو بودی اگر همدوره ی ما
مجوز می توانستی بگیری؟

 

شهراد میدری

بپیچد ناله های ساز در من( شهراد میدری )

 

بپیچد ناله های ساز در من
هزار و یک شب آواز در من

بریز انگور در رگ های شعرم
که خیامی برقصد باز در من

 

 

شهراد میدری

اتاقش را پُر از هرچه خوشی کرد ( شهراد میدری )

 

اتاقش را پُر از هرچه خوشی کرد
پُر از کنسرت های چاوُشی کرد

خبر ساده ست تیتر صبح فردا :
حسین میدری هم خودکشی کرد

 

شهراد میدری

شب ِ تاریک، سوسو را نبینی ( شهراد میدری )

 

شب ِ تاریک، سوسو را نبینی
پُر از بغضی هیاهو را نبینی

چه سخت است این که خاطرخاه* باشی
ولی یک بار هم او را نبینی

 

 

شهراد میدری

که در دستش دو دست ِ سردم آن وقت؟( شهراد میدری )

 

که در دستش دو دست ِ سردم آن وقت؟
چه کس می شد رفیق ِ دردم آن وقت؟

اگر قرن ِ تو قرن ِ دیگری بود
چه خاکی بر سرم می کردم آن وقت؟

 

شهراد میدری

سماور، پنجره، پرده.. من و تو( شهراد میدری )

 

سماور، پنجره، پرده.. من و تو
بخار و عطر ِ گسترده.. من و تو

دو قو بر روی قوری گرم ِ آواز
دو فنجان چای ِ دم کرده، من و تو

 

 

شهراد میدری

هوا هم مست و نمناک است امشب( شهراد میدری )

 

هوا هم مست و نمناک است امشب
به رقصم دامنت چاک است امشب

سپید ِ تازه دامادی تنم کن
عروسی ِ من و خاک است امشب

 

 

شهراد میدری

به مژگان ریشه های ِ تاک باشیم( شهراد میدری )

 

به مژگان ریشه های ِ تاک باشیم
کرخت و سست و رخوتناک باشیم

چه حالی میدهد باران بیاید
ولی ما زیر ِ چتر ِ خاک باشیم

 

 

شهراد میدری

گل ِ پیراهنت شب بوی ِ صحرا( شهراد میدری )



گل ِ پیراهنت شب بوی ِ صحرا

پر از گیسوی ِ تو هوهوی ِ صحرا

هزاران اسب ِ سرکش رام ِ چشمت
فدایت ترکمن بانوی ِ صحرا

 

شهراد میدری

چنین زیبا، چنین دلخاه* باشد( شهراد میدری )

 


چنین زیبا، چنین دلخاه* باشد
غزل هم گاه و هم بیگاه باشد

دروغ است اینکه می گویند ماهی
شبیه ات ماه عمرن ماه باشد



*دلخواه
شهراد میدری

خمار چشم من بی چشم مستت( شهراد میدری )

 

خمار چشم من بی چشم مستت
من و این نیستی قربان هستت

جهان روزی به پایان میرسد، حیف..
بدون اینکه دستم توی دستت

 

شهراد میدری

چه شبها در اتاق خابی* از آه ( شهراد میدری )

 

چه شبها در اتاق خابی* از آه
هق و هق هق.. دل بی تابی از آه

جوانی های یک زن خاک میخورد
کنار تاقچه در قابی از آه

 

شهراد میدری

دیالوگ های تاخیری چه تلخ است ( شهراد میدری )

 


دیالوگ های تاخیری چه تلخ است
تو در نقشی که می میری چه تلخ است

عصا در دست بالا رفتی از سن
نمایشنامه ی پیری چه تلخ است

 

شهراد میدری

 

جرقه با من و باروت با تو ( شهراد میدری )

 

جرقه با من و باروت با تو
دوباره شمع با من، فوت با تو

شب از من، پلک از من، بستن از من
سحر همراهی تابوت با تو

 

شهراد میدری

به مژگان، سیخ سیخی می نویسی ( شهراد میدری )

 

به مژگان، سیخ سیخی می نویسی
کج و کوله، مریخی می نویسی

مگر اهل کدامین دوره هستی؟
که بر دل خط میخی می نویسی

 

 شهراد میدری