-
چه حالی میدهد دستت به دستِ یار بگذاری(شهرادمیدرى)
یکشنبه 21 مرداد 1397 14:15
قراری خیس چه حالی میدهد دستت به دستِ یار بگذاری قراری خیس در بارانِ گندمزار بگذاری مرا دعوت کنی تا باغِ عطرآگینِ فیروزه به برگِ هر درختی شعری از عطار بگذاری بهشت و شُرشُرِ رود و کباب و آتش و دود و اجاقی چاق و قلیانِ دوسیبی بار بگذاری نسیمت تخت و ابرت رخت و مویت لخت و رامت بخت به پایت رقصِ خلخال و به دستت تار بگذاری...
-
ﺑﻐﻞ ﮐﻦ ﺑﺎﻟﺸــﺖ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻭ ﺑﺮﻧﻤﯿــــﮕﺮﺩﺩ(شهراد میدری)
یکشنبه 21 مرداد 1397 14:11
ﺍﻭ ﺑﺮﻧﻤﯿــــﮕﺮﺩﺩ ﺑﻐﻞ ﮐﻦ ﺑﺎﻟﺸــﺖ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻭ ﺑﺮﻧﻤﯿــــﮕﺮﺩﺩ ﺑﻬﺎﺭ ِ ﻣﻤﻠﻮ ﺍﺯ ﮔﻠﻬــــﺎﯼ ِ ﺷﺐ ﺑﻮ ﺑﺮﻧﻤﯿــــﮔﺮﺩﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﮑﺶ ﺭﻭﯼ ِ ﺳﺮﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﻦ ﺳﺮﺍﻧﮕﺸﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺰﺩ ﺷـﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﻮ ﺑﺮﻧﻤﯿـــﮕﺮﺩﺩ ﺩﻟﺖ ﭘﺮ ﻣﯿـــﮑﺸﺪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﻣﺎ ﭼﺎﺭﻩ ﺗﻨﻬـــﺎﯾﯽ ﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﯾــﺎﭼﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﻗﻮ ﺑﺮﻧﻤﯿــــــﮕﺮﺩﺩ ﺑﺒﻨﺪﯼ ﯾﺎ ﻧﺒﻨــﺪﯼ ﺳﺒﺰﻩ ﻫـﺎ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ...
-
تو غلط میکنی این گونه دل از ما ببری (شهراد میدرى)
یکشنبه 21 مرداد 1397 14:06
تو غلط میکنی این گونه دل از ما ببری سر خود آینه را غرق تماشا ببری مرده شور من ِ عاشق که تو را میخاهم گور بابای دلی را که به اغوا ببری چه کسی داد اجازه که کنی مجنونم؟ به چه حقی مثلن شهرت لیلا ببری؟ به من اصلن چه که مهتابی و موی تو بلند چه کسی گفته مرا تا شب یلدا ببری؟ بخورد توی سرم پیک سلامت بادت آه از دست شرابی که تو...
-
بگردم دور تو سیرت بگردم(شهراد میدری)
یکشنبه 21 مرداد 1397 13:54
بگردم دور تو سیرت بگردم اسیر دست زنجیرت بگردم چه می شد می شدم یم قاب چوبی که یک عمر دور تصویرت بگردم ** تب و لرز گسل می گیرم امشب شر و شور غزل می گیرم خداحافظ.. برای آخرین بار خودم را در بغل می گیرم امشب ** به امواج خروشانم نیایند خطرناک است توفانم؛ نیایند به ماهیگیرها حتمن بگویید که امشب گرد چشمانم نیایند ** دو دریا...
-
آمدم با بوسه بیدارش کنم رویم نشد( شهرادمیدری)
شنبه 20 مرداد 1397 19:18
آمدم با بوسه بیدارش کنم رویم نشد از هوای ِ عشق سرشارش کنم رویم نشد در دلم گفتم من عاشق پیشه ی ِ چشم ِ توام خاستم آهسته تکرارش کنم رویم نشد پلکهای ِ مخملش بر روی ِ هم عمرش بلند خاطرم بود " آفرین " بارش کنم رویم نشد کاش دستی بر بلور ِ خوشتراش ِ مرمرش ترسم از این بود آزارش کنم، رویم نشد ابر زیر ِ سر، نسیم...
-
شیرم و از دست آهویت فراری میشوم( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 19:09
شیرم و از دست آهویت فراری میشوم میروم در گوشه ای مشغول زاری میشوم میسپارم یال و کوپال پریشان دست باد های و هوی گریه های بیقراری میشوم میگذارم زیر پا قانون جنگل، هرچه باد بیخیال آنهمه قانون مداری میشوم شیرها حق داشتند از جمع خود طردم کنند من فقط ننگم دلیل شرمساری میشوم جای خونت خون دلها میخورم از دست عشق اشکم و می جوشم...
-
نتا نت های مضرابی و با سنتور میرقصی ( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 19:06
نتا نت های مضرابی و با سنتور میرقصی خودت ماهی و داری همچنان ماهور میرقصی شلال مویت ابریشم رسیده تا کمرگاهت رها از پیله چون پروانه ای در نور میرقصی عسل چشمی و شهبانوی کندوهای کوهستان که شهدا شهد بین آنهمه زن/بور میرقصی نه تنها من که میگردد به دورت دامن چین چین تو حق داری که این گونه به خود مغرور میرقصی عروس شاه ماهی...
-
ماه، شوریده ی تحریری از این زیبایی( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 19:04
ماه، شوریده ی تحریری از این زیبایی غرق آواز اساطیری از این زیبایی هدفش کشتن من بوده از اول نقاش تو نداری سر تقصیری از این زیبایی شرشر موی شرابت به بلورین بر و دوش رقص پرشور و نفسگیری از این زیبایی خب چرا دست نگه داشته ای لامصب؟ بچکان با مژه ات تیری از این زیبایی تا کسی جرات یک نیم نگاهت نکند نشود خیره به تصویری از این...
-
بی پشت و پناهی چه بخاهی چه نخاهی ( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 19:02
بی پشت و پناهی چه بخاهی چه نخاهی محکوم به آهی چه بخاهی چه نخاهی دلتنگی و هر ثانیه یک قرن شکنجه ست هی خیره به راهی چه بخاهی چه نخاهی هرچند که او رفته ولی بر در و دیوار جا مانده نگاهی چه بخاهی چه نخاهی باید که لگدکوب شود خوشه ی بغضت انگور سیاهی چه بخاهی چه نخاهی دیوانه که باشی به خیالی که میاید دلواپس ماهی چه بخاهی چه...
-
این پدر سوخته هی قهوه چرا میریزد؟ ( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 19:00
این پدر سوخته هی قهوه چرا میریزد؟ قهوه ی ترک چرا از لج ما میریزد؟! بی شرف کافه بهم ریخته ول کن هم نیست دل جدا، بوسه جدا، عشوه جدا میریزد صف کشیدند همه پشت دو پلکش چه بلند از خدا خاسته او هم که بلا میریزد هیچ کس مشتری خاطر ما دیگر نیست بس که او خنده کنان ناز و ادا میریزد شک ندارم که نه قهوه ست، شراب است شراب ارگ هم لب...
-
صدای پای تو بدجور دلبری دارد ( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:58
صدای پای تو بدجور دلبری دارد کشاکشی که شر و شور بندری دارد تو کودتای برآشفتگی توفــــــــــانی همان که پرچمی از جنس روسری دارد دلم خوش است به یک تار مو، همین کافی ست که با تمامی دنیـــــــــــــــــا برابری دارد فرشته قامت شیطان بلای بازیگوش! چه کرده ای که نگاهت چنین پری دارد؟ تن بلور تو کار کدام استاد است؟ ظرافتی که...
-
با تو در من یک نفر هر شب شمالی میشود ( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:56
با تو در من یک نفر هر شب شمالی میشود ساکن یک کلبه آن سوهای شالی میشود جنگل و عطر نسیم و مخمل باران عشق شیشه های پنجره نم نم، زلالی میشود چای کتری و اجاق و عطر آویشن چه خوب استکانی زندگی طعمش چه عالی میشود میگذارم دست توی دستهای عاشقت دل میان سینه ام حالی به حالی میشود موشرابی عشوه میریزی برایم مست مست جرعه جرعه جام شب...
-
خش به خش شعر نوشتی که خزان هم نشناخت( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:55
خش به خش شعر نوشتی که خزان هم نشناخت کفتر جلد تو را نامه رسان هم نشناخت ماه، تصنیف تو را هر شب تار آه کشید ناز کردی تو چنانی که بنان هم نشناخت صبح، خورشید سر از شانه ی برفت برداشت قد برافراش/تن ات را سبلان هم نشناخت دستبافت شده آن گونه در آیینه ی رنگ که رج موی تو را فرشچیان هم نشناخت چشم زاینده ی ابروی منبت کاری دلبری...
-
عشق من! بگذار تا راحت فراموشت کنم ( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:51
عشق من! بگذار تا راحت فراموشت کنم در میان این شب تاریک، خاموشت کنم دست بردار از سر عریانی بغضم، بس است نه نمیخاهم که هق هق، آسمان پوشت کنم جرعه جرعه زهر مارم شد تمام زندگی شوکران هستی چه اصراری که هی نوشت کنم پانته آ ! من آبراداتاسی که گفتی نیستم پس چرا یاد از تو و ویرانه ی شوشت کنم بعد از این بیجا کنم در شعر، شب را...
-
باد بُر زد گیسوانت، باز دل دل میکنی ( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:49
باد بُر زد گیسوانت، باز دل دل میکنی دزدکی داری نگاهی به مقابل میکنی من سرم را زیر می اندازم و تو عاقبت حکم بازی را به نام حضرت دل میکنی میزنی چشمک به من یعنی چه خالی بهتر است از خط و خالت مگر بهتر چه حاصل میکنی؟ آه اگر لازم شود هر آس، آس و پاس توست نقشه اش را با فقط یک خنده باطل میکنی ای فدای بی بی ات پنجاه و یک برگی...
-
کمتر گله کن فاصله تقصیر ندارد( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:48
کمتر گله کن فاصله تقصیر ندارد این دوری کم حوصله تقصیر ندارد مجنون قدمش داغ نهاده ست به صحرا پاهای پر از آبله تقصیر ندارد زیر سر عشق است اجاقی که به جا ماند خاکستر این قافله تقصیر ندارد بی تاب نباش اینهمه با موی پریشان این باد رها و یله تقصیر ندارد تقصیر دلت بود که این گونه فرو ریخت چشمان پر از زلزله تقصیر ندارد تقویم...
-
بعد از این میخاهی آهو باش میخاهی نباش( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:46
بعد از این میخاهی آهو باش میخاهی نباش خوش خرام دشت شب بو باش میخاهی نباش مهربان نامهربان دیگر به حال من یکی ست مرمر ایوان نه تو باش میخاهی نباش پیرهن ابریشم گل دامن پروانه پوش! پیله کن رقص هیاهو باش میخاهی نباش بر درختان یادگاری خاستی حک کن نکن دوست داری پنج وارو باش میخاهی نباش با لبت زنبورها را مست شهدت شو نشو...
-
بهاری غرق گل، معنای پاییزی نمی فهمی ( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:44
بهاری غرق گل، معنای پاییزی نمی فهمی غروب و نم نم و آه غم انگیزی نمی فهمی ندیدی برگی از شاخه بیافتد، شرط می بندم شب هوهو و خش خش های یکریزی نمی فهمی به فکر قهوه ات هستی که دارد میکشد دم باز دو چشم قهوه ی از غصه لبریزی نمی فهمی حواست نیست دارم میزنم یخ پشت این شیشه گرسنه ماندن گنجشک جالیزی نمی فهمی دل تو گرم هیزم های...
-
بیقرار آمدی اما به قراری که نبود ( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:42
بیقرار آمدی اما به قراری که نبود ماه شهناز شدی در شب تاری که نبود قد و بالای تو از ناز بنان برمی گشت مو پریشان و پشیمان بهاری که نبود چتر بستی و نشستی چه سراپایت خیس روی قالیچه ی گلفرش اناری که نبود صندلی بود، غزل بود، گل سرخ تو بود چشمهای تو ولی لحظه شماری که نبود بغض کردی و پر از گریه سلامی گفتی دستی از مهر کشیدی به...
-
بی شرف! اینهمه زیبا شدنت کافی نیست؟ ( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:41
بی شرف! اینهمه زیبا شدنت کافی نیست؟ در دل هر غزلی جا شدنت کافی نیست؟ آینه آینه تالار ِ فریبایی ِ توست هر طرف محو ِ تماشا شدنت کافی نیست؟ اینهمه سیب نچین حضرت ِ خاتون ِ شگفت! نقش ِ تکراری ِ حوا شدنت کافی نیست؟ هر که یکبار تو را دیده شده مجنونت رحم کن بانو ! لیلا شدنت کافی نیست؟ گفته بودند پریناز، نگفتند اینقدر مایه ی ِ...
-
باران که آمد جای من یک صندلی بگذار ( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:40
باران که آمد جای من یک صندلی بگذار در کلبه ای مشرف به شیبی جنگلی بگذار پچ پچ بگو با پنجره بی پرده از یک راز لب را به روی شیشه های صیقلی بگذار دستی بکش روی غبار گنجه و بر میز منجوق دوزی های سبز ململی بگذار تن کن همان پیراهن رنگ سپیدت را منت سر گلدان یاس مخملی بگذار با من که دیگر نیستم برگرد تا دیروز نام خودت را یک کلاس...
-
پشت ِ زمین لرزید و نخل ِ بی سری افتاد( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:38
پشت ِ زمین لرزید و نخل ِ بی سری افتاد دیوار کوتاه آمد و روی ِ دری افتاد سقفی کمانی شد، کشید از درد پشتش تیر با تیرهایش بی هدف بر بستری افتاد سنگی نشد بر سنگ بند و بند بند ِ دل لرزید و چکه چکه از چشم ِ تری افتاد هق هق صدای ِ گریه ای پیچید زیر ِ خاک یک شانه ی ِ مردانه لرزان بر سری افتاد دریا سراسیمه دوید و پا برهنه موج...
-
یاد ِ آن روزی که ما هم "آب بابا" داشتیم( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:31
غزلی در حال و هوای روزهای بی برگشت دبستان: یاد ِ آن روزی که ما هم "آب بابا" داشتیم دفتر ِ خط خورده ی ِ مشق ِ الفبا داشتیم کفشهایی وصله دار و کوچک و شاید گِلی یک دل اما بی نهایت مثل ِ دریا داشتیم صبح میشد عطر ِ نان ِ تازه و چای و پنیر سفره ای هرچند ساده.. دلخوشی ها داشتیم زندگی یک ده ریالی بود در دست ِ پدر...
-
باد موهای ِ تو را باز بهم میریزد ( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:29
باد موهای ِ تو را باز بهم میریزد مست میرقصد و با ناز بهم میریزد تار در تار چه با شور میاندازد چنگ نت به نت خلوت ِ هر ساز بهم میریزد شعر میخاند و می چرخد و پا می کوبد چین به چین دامنی از راز بهم میریزد ناله سر میدهد از داغ ِ دل ِ مرغ ِ سحر شجریانی از آواز بهم میریزد آنقدر شاخه نباتی تو که با هر غزلت حافظ و سعدی ِ شیراز...
-
دوست دارم که تو را دوست بدارم، به تو چه ( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:27
دوست دارم که تو را دوست بدارم، به تو چه بی تو هر ثانیه ای را بشمارم، به تو چه عشق من میکشد این گونه پلنگت باشم دل به مهتاب تو هر شب بسپارم، به تو چه مست در آینه پلکی بزن، انگور بریز من که بی جرعه ی چشم تو خمارم به تو چه دل من هرچقدر تنگ تو باشد باشد به درک اینهمه بی صبر و قرارم، به تو چه بوسه از سیب لبت قند خیالم شد...
-
کودکی که تکیه بر دیوار دارد بعد از این( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:26
کودکی که تکیه بر دیوار دارد بعد از این در نگاهش غصه ی بسیار دارد بعد از این زیر پایش کارتن، در یک پیاده روی خیس آسمان هم از لجش رگبار دارد بعد از این یک ترازوی شکسته سهم او از دلخوشی ست بغض سنگینی که با او کار دارد بعد از این سیری ِ یک شهر را بر دوش آهش میکشد سکه ای ناچیز از هر بار دارد بعد از این چشمهای التماسش خیره...
-
آمدی گریه کنی شعر بخانی بروی ( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:19
آمدی گریه کنی شعر بخانی بروی نامه ای خیس به دستم برسانی بروی در سلام تو خداحافظی ات پیدا بود قصدت این بود از اول که نمانی بروی خاستی جاذبه ات را به رخ من بکشی شاخه ی سیب دلم را بتکانی بروی جای این قهوه ی فنجان که به آن لب نزدی تلخ بود این که به جان لب برسانی بروی بس نبود اینهمه دیوانه ی ماهت بودم؟ دلت آمد که مرا سر...
-
گلی در باد می چینم که تا شیراز بفرستم( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:14
گلی در باد می چینم که تا شیراز بفرستم برای تو به دست اولین پرواز بفرستم خیابان شر و شورت - ته بن بست دل دادن کد ِ پستی آغوشت، دو بوسه باز بفرستم کشم از دورها دستی "الاهه" روی موهایت چه میشد با نسیم امشب برایت ناز بفرستم؟ بدون حرکتی مات توام در بازی عشقت چرا دیگر به سوی قلعه ات سرباز بفرستم؟ شبم این روزها آن...
-
گیسوانت را بباف، این باد هم شد زندگی؟( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:13
گیسوانت را بباف، این باد هم شد زندگی؟ های و هوی اینهمه فریاد هم شد زندگی؟ مطمئنم در پی ویران شدن های منی بامرام! آخر بگو بیداد هم شد زندگی؟ حرص دارم میخورم از بی خیالی های تو خود بگو این "ح" و "ر" و "صاد" هم شد زندگی؟ گور بابای دل من خب بسوزانش ولی اینهمه آتش زدن در باد هم شد زندگی؟ ترکمن...
-
آمدی در خاب من دیشب چه کاری داشتی؟ ( شهراد میدری )
شنبه 20 مرداد 1397 18:11
آمدی در خاب من دیشب چه کاری داشتی؟ ای عجب از این طرفها هم گذاری داشتی! راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز! یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی شانه های خوشتراشت تخته سنگ مرمری با شلال گیسوانت آبشاری داشتی دلبری های تو نوبر، سایه سارت از حریر چشمهای سبز و لبهای اناری داشتی غرق در سمفونی زیبایی ات تن/بور تو میزد ابرویت...