اشعار شهراد میدری

شعر و ادب ایران زمین

اشعار شهراد میدری

شعر و ادب ایران زمین

بگردم دور تو سیرت بگردم(شهراد میدری)

بگردم دور تو سیرت بگردم

اسیر دست زنجیرت بگردم

چه می شد می شدم یم قاب چوبی 

که یک عمر دور تصویرت بگردم


**

تب و لرز گسل می گیرم امشب

شر و شور غزل می گیرم

خداحافظ.. برای آخرین بار

خودم را در بغل می گیرم امشب


**

به امواج خروشانم نیایند

خطرناک است توفانم؛ نیایند

به ماهیگیرها حتمن بگویید

که امشب گرد چشمانم نیایند


**

دو دریا و دو بندر میشود دید

چه زورقها شناور میشود دید

میان چشم تو بانوی کارون!

خدا را جور دیگر میشود دید


**

خلیجی نقره ای؛ تنگ غروبم

رفیق موجهای پایکوبم

پُرم از هرچه زورقهای خالی

دهاتی زاده ای مال جنوبم


**

میان وسعتِ ژرفی نشسته

شبیه نقطه ی حرفی نشسته

خداگاهی کلاغِ خسته ای هست

که روی شاخه ی برفی نشسته


**

دوباره سازِغم زد بی توباران

کمی با من قدم زد بی توباران

لب کارون قرارم بود با تو

قرارم را به هم زد بی توباران


 شهراد میدری


 

ادامه مطلب ...