اشعار شهراد میدری

شعر و ادب ایران زمین

اشعار شهراد میدری

شعر و ادب ایران زمین

از آتش کار دارد میکشد ، آه..( شهراد میدری )

 


از آتش کار دارد میکشد ، آه..
عذاب انگار دارد میکشد ، آه..

تمام بنده ها کردند ترکش
خدا سیگار دارد میکشد ، آه

 

شهراد میدری

در آزادی چه غوغایی ست امشب ( شهراد میدری )

 

 

در آزادی چه غوغایی ست امشب
نبرد پُر تماشایی ست امشب

لبت پیروزی ، استقلال چشمت
چه شهرآورد زیبایی ست امشب

 


شهراد میدری

در این حال و هوای آخرین بار( شهراد میدری )

 

در این حال و هوای آخرین بار
بیا با چشمهای آخرین بار

در آغوشم بگیر و یک دل سیر
مرا بو کن برای آخرین بار

 

شهراد میدری

حسابی دوستدار عام و خاص است( شهراد میدری )

 

حسابی دوستدار عام و خاص است
همه ورد زبانش حمد و ناس است

رییس بانک امانت دار خوبی ست
فقط گاهی به فکر اختلاس است !!!

 

شهراد میدری

ته دره مه آلـــــــــــــود خیال است( شهراد میدری )

 

ته دره مه آلـــــــــــــود خیال است
هوا نم نم، هــوا اشک زلال است

"حمیرا" و من و ماشین و چالوس
دلم ابری تر از راه شمـــــال است

 

شهراد میدری

به تو خیره نمی مانند امسال( شهراد میدری )

 

به تو خیره نمی مانند امسال
زبانت را نمی دانند امسال

چه کردی کوروش من ؟! بچه هایت
تو را دیگر نمی خانند* امسال

 

شهراد میدری

مشخص نیست تا کی این روالش( شهراد میدری )

 

مشخص نیست تا کی این روالش
دعا؟ نه، گریه؟ نه، دل؟ بیخیالش

جهان تعطیل، ما تعطیل تعطیل
خدا رفته به ویلای شمالش

 

شهراد میدری

چه آزاد و رها، خوشبخت بودیم ( شهراد میدری )

 

چه آزاد و رها، خوشبخت بودیم
کیانی تاج و اطلس رخت بودیم

عرب در ریگها خر می چرانید
همان روزی که ما بر تخت بودیم

 

شهراد میدری

چه شبها در کف یک زنگ بودم ( شهراد میدری )

 

چه شبها در کف یک زنگ بودم
اسیر خاطرات سنگ بودم

به زیر خاکها آنتن نمیداد
وگرنه آنقدر دلتنگ بودم..

 

شهراد میدری

دو دستش روی چشم و پشت بر ماست( شهراد میدری )



دو دستش روی چشم و پشت بر ماست

اشاره کردنش انگشت بر ماست

صدای کیست توی باد هر شب؟
صدای گریه ی "زرتشت" بر ماست

 


شهراد میدری

به روی میز، آن را وا نکرده( شهراد میدری )

 

به روی میز، آن را وا نکرده
سرش را لحظه ای بالا نکرده

نوشتم برگ استعفای خود را
خدا زیرش هنوز امضا نکرده

  

شهراد میدری

جهان جز حسرت دیدارها نیست( شهراد میدری )

 

جهان جز حسرت دیدارها نیست
به غیر از قصه ی آزارها نیست

اگر شد گریه کن، گریه عزیزم !
همیشه فرصت این کارها نیست


شهراد میدری

غزلخان* از شب تو برنگشته( شهراد میدری )

 

غزلخان* از شب تو برنگشته
پُر از تاب و تب تو برنگشته

همیشه ماه را می بوسم از دور
چه معلوم از لب تو برنگشته

 


شهراد میدری

*غزلخوان

پیاله در پیاله جام بنویس ( شهراد میدری )

 

پیاله در پیاله جام بنویس
به خط گور از بهرام بنویس

برایم برگی از انگور بفرست
به رویش شعری از خیام بنویس

 

 

شهراد میدری

به دنبال غزل، فکر کجایند؟( شهراد میدری )

 

به دنبال غزل، فکر کجایند؟
به شهدی بی بدل، فکر کجایند؟

بگو آن قدر زنبور دم بخت
مگر ماه عسل فکر کجایند؟

 

شهراد میدری