اشعار شهراد میدری

شعر و ادب ایران زمین

اشعار شهراد میدری

شعر و ادب ایران زمین

باران که آمد جای من یک صندلی بگذار ( شهراد میدری )

باران که آمد جای من یک صندلی بگذار
در کلبه ای مشرف به شیبی جنگلی بگذار

پچ پچ بگو با پنجره بی پرده از یک راز
لب را به روی شیشه های صیقلی بگذار

دستی بکش روی غبار گنجه و بر میز
منجوق دوزی های سبز ململی بگذار

تن کن همان پیراهن رنگ سپیدت را
منت سر گلدان یاس مخملی بگذار

با من که دیگر نیستم برگرد تا دیروز
نام خودت را یک کلاس اولی بگذار

قایم کن آن دفترچه ی کاهی که پر شد را
مشقی که ننوشتی به پای تنبلی بگذار

برخیز زنگ کودکی ها خورد، باید رفت
تصمیم کبرا را برای ریزعلی بگذار

با من بیا از کوچه باغ برگفرش خیس
پا روی خش خش های زرد جنگلی بگذار

من خسته ام، سردم شده در قاب میلرزم
کتری به روی شعله های منقلی بگذار

بنشین تعارف کن به جای خالی من قند
فنجان چایم را به روی صندلی بگذار

از دورها دارد صدای گریه می آید
پروانه ای غمگین لب عکس علی بگذار

"عین" تمام "شین" و "قاف" این شقایق را
در خالی این خانه های جدولی بگذار

بنویس روی شیشه های مه : خداحافظ
با گریه زیرش نقطه چین.. شاید.. ولی.. بگذار

قوی قشنگم! پلک وا کن، بر لب آبیم
پر در پر تالاب ناب انزلی بگذار

 

 

*شهراد میدری*