یک درشکه، سنگفرش خیس طهران قدیم
سورچی و رپ رپ اسب شتابان قدیم
عطر عشق و مهربانی و صفا و سادگی
عطر خیس کاهگل با طعم باران قدیم
چشمهایی سرمه ای در زیر توری سپید
ماه خاتون سراپا ناز دوران قدیم
بقچه ی پولک نشان ترمه دوز ریز بافت
عشق را سوغاتی آورده ست مهمان قدیم
نرده های دور تا دور تمام خانه ها
خاطراتی از جوانی در شمیران قدیم
قار قار هر کلاغی که خوشآمدگوی توست
فرش راهت میکند برگ درختان قدیم
میرسی از راه، شاید خاب می بینم عزیز !
نور میریزد نگاهت در شبستان قدیم
ناز کن با ناز بالش های مروارید دوز
روی مبلی مخملی چیده در ایوان قدیم
می نشیند روی تختش چشم در چشمان تو
ناصرالدین شاه عاشق روی قلیان قدیم
دم کشیده چای قوری، آه.. عشق السلطنه !
میل داری قندپهلو چای فنجان قدیم؟
لاله زار و عشق های واقعی یادش به خیر
یک گرامافون و یک صفحه "قمر" خان قدیم
آلبوم عکس زن پیری که میگرید غروب:
برنخاهد گشت دیگر روزگاران قدیم
"شهراد میدری"
باید به دلت دل بسپارم که ببارم
آنقدر تو را دوست بدارم که ببارم
در تاب و تب دیدنت آرام نگیرم
هر ثانیه قرنی بشمارم که ببارم
عشق آمده و خانه خرابی چه قشنگ است
کرده ست غم و درد نثارم که ببارم
من خسته ترین ابر زمستانم و اینک
افتاده به شوق تو گذارم که ببارم
چشمان تو با نیم نگاهی زده آتش
چون صاعقه ای دار و ندارم که ببارم
سارا ! بتکان شاخه ی تنهایی من را
آنقدر ترک خورده انارم که ببارم
بی چتر بیا تنگ غروبی به سراغم
بنشین پس از عمری به کنارم که ببارم
دلتنگی من تا به ابد دامنه دارد
بگذار ببارم که ببارم که ببارم ..
"شهراد میدری"
مهربان هستی ولی نامهربانی میکنی
شور در سر داری و داری جوانی میکنی
مرغ عشقی و پر از حسرت نگاهت میکنم
دورترها می نشینی نغمه خانی میکنی
تا بسوزانی دل این شیر در زنجیر را
شوخ و شنگ و دلربا آهو دوانی میکنی
من نمیدانم چرا وقتی قرار بوسه نیست
باز هم لبهای خود را ارغوانی میکنی
مطمئن هستم برای کشتن من اینچنین
پلکها را تیر و ابرو را کمانی میکنی
روز روشن بافه بافه شانه بر مو میکشی
روی هم میریزی و با شب تبانی میکنی
تا میایم بیخیال گریه ی هر شب شوم
با خیالت میرسی پادرمیانی میکنی
خود بگو اصلن چه معنی میدهد این کارها
آخرش از دست خود، من را روانی میکنی
عاشقی جرم است و من پرونده ام سنگین شده
بس که هر شب شعری از من بایگانی میکنی
"شهراد میدری"
پریشان گیسو و حالی به حالی ست
دو دل هستم حقیقی یا خیالی ست
زنی در شعرهایم میرود راه
نمیدانم که هست اما شمالی ست
"شهراد میدری"
جهان آغاز خاهد* شد به دستم
پر از آواز خاهد شد به دستم
حسابی خوش به حال تکمه ی تو
که یک شب باز خاهد شد به دستم
"شهراد میدری"
*خواهد
چه بارانها چک و چک قصه میگفت
از ابلیس و ملائک قصه میگفت
سماور نفتی و مادربزرگی
که با هر چایی اش یک قصه میگفت
"شهراد میدری"
هوا نم نم، خیال دانه دارند
نوکی از بوسه ها مستانه دارنددوتا گنجشک زیر سقف بالکن
بدون وام مسکن لانه دارند
شهراد میدری
سفر حرفی دل آزار است گاهی
غم و اندوه بسیار است گاهی
بلیت ات رفت بی هرگونه برگشت
"خداحافظ" چه دشوار است گاهی
شهراد میدری
نگاهی، گریه ای، آهی عزیزم!
سکوتی، شعر کوتاهی عزیزم!
دلم خیلی برایت میشود تنگ
سر خاکم بیا گاهی عزیزم!
"شهراد میدری"
به گرمای رطب هایت میایم
به شوق تاب و تب هایت میایم
برای بوسه ای با طعم کارون
به خوزستان لب هایت میایم
"شهراد میدری"
خراب و مست و پاتیل شرابند
به دور از چشمهای آفتابندشکار من دو خرگوش سفیدی
که روی سینه ی برف تو خابند*
"شهراد میدری"
تمام دشت، داغ لاله لاله ست
پیاله در پیاله در پیاله ست
من و تو خمره خمره زیر خاکیم
شراب ما خدایا چند ساله ست؟
"شهراد میدری"
جهانی غرق خون و چاک چاک است
حساب هرکسی دیده ست پاک است
بپوشان چهره ات را ماه از امشب
قشنگی تو خیلی ترسناک است
"شهراد میدری
خدای خانگی را دوست دارم
تو و ویرانگی را دوست دارم
اگر عاشق شدن این است باشد
من این دیوانگی را دوست دارم
"شهراد میدری"
برای نمره، هستی آفریده
جهانی اوج و پستی آفریده
خدا یک دانش آموز است شاید
که ما را کاردستی آفریده
"شهراد میدری"