اشعار شهراد میدری

شعر و ادب ایران زمین

اشعار شهراد میدری

شعر و ادب ایران زمین

هنوز آواز تو در گوش من هست( شهراد میدری )

 

هنوز آواز تو در گوش من هست
پُر از عطر تن ات تن پوش من هست

چرا در قاب میلرزی عزیزم؟
اگر سردت شده آغوش من هست

 

"شهراد میدری"

به باران نخ ببندیم و بمیریم ( شهراد میدری )

 

به باران نخ ببندیم و بمیریم
درِ برزخ ببندیم و بمیریم

حواس هیچ کبریتی به ما نیست
بیا تا یخ ببندیم و بمیریم

 

"شهراد میدری"

دوتا فنجان سر میزم دوباره ( شهراد میدری )

 

دوتا فنجان سر میزم دوباره
خوشامدهای ناچیزم دوباره

اگرچه سالها جای تو خالی ست
برایت چای می ریزم دوباره

 

"شهراد میدری"

چه بیرنگ تو بودم، تو نبودی ( شهراد میدری )

 


چه بیرنگ تو بودم، تو نبودی
غم آهنگ تو بودم، تو نبودی

خدا یعنی همین یک ساعت پیش
که دلتنگ تو بودم، تو نبودی

 

 

"شهراد میدری"

صدای پای تو با ناز رد شد ( شهراد میدری )



صدای پای تو با ناز رد شد

به رقصارقصی از آواز رد شد

خودت لخت و دو چشمانت پر از برق
خطر از بیخ گوشم باز رد شد

 

"شهراد میدری"

ندیمان وفادار تو هستیــــــــــــــــم( شهراد میدری )



ندیمان وفادار تو هستیــــــــــــــــم

سر صف، مست دیدار تو هستیم

من و زنبورهـــــــــــــا در جام کندو
عسل ریزان دربار تو هستیـــــــم

 

"شهراد میدری"

بجز هوهوی پاییزی نمانده ( شهراد میدری )

 


بجز هوهوی پاییزی نمانده
بجز ویران چنگیزی نمانده

بگو ای داریوش از خاب* برخیز
که از "ایران"مان چیزی نمانده

 

 

"شهراد میدری"

هزاران اسکلت تبعید باهم( شهراد میدری )

 

هزاران اسکلت تبعید باهم
به زیر خاک بی خورشید باهم

خدا با دردها کرده تبانی
جنین ها ! زود برگردید باهم

  

"شهراد میدری"

چه سردِ سرد با هوهو رسیده( شهراد میدری )

 

چه سردِ سرد با هوهو رسیده
به شاخه شاخه ی لیمو رسیده

نشسته برف سنگین روی موهات
زمستان از کدامین سو رسیده؟

 

 

"شهراد میدری"

علاءالدینی از قوری بسازیم( شهراد میدری )

 

علاءالدینی از قوری بسازیم
پر از عیلام و آشوری بسازیم

بگو ای داریوش از خاب* برخیز
که چای امپراطوری بسازیم

 

شهراد میدری

از این دنیا کمی خوبی بسم هست( شهراد میدری )

 

از این دنیا کمی خوبی بسم هست
دو فنجان طلاکوبی بسم هست

غروب و چای سبز و جنگلی دور
تو باشی کلبه ای چوبی بسم هست

 


شهراد میدری

یکی پشت "بی. ام. و" تخت گاز است( شهراد میدری )

 

یکی پشت "بی. ام. و" تخت گاز است
بغل دستش سگی در خاب* ناز است

یکی هم کلیه اش را می فروشد
برای دخترش که بی جهاز است

 


شهراد میدری

شبی بی ماه بودن درد دارد( شهراد میدری )

 

شبی بی ماه بودن درد دارد
رفیق آه بودن درد دارد

خدا عاشق نبوده تا بفهمد
چه خاطرخاه* بودن درد دارد


شهراد میدری

کرشمه می رود عطر تنت را( شهراد میدری )

 

کرشمه می رود عطر تنت را
چه بد مستی شده بوسیدنت را

حسود هرچه بند رخت هستم
که میگیرد بغل پیراهنت را

 

شهراد میدری

وفا در قرن بیست و یک دروغ است( شهراد میدری )

 


وفا در قرن بیست و یک دروغ است
تمام عشق ها کشک است و دوغ است

به فکر لیلی خود نیست مجنون
سرش با دوست دخترها شلوغ است

 


شهراد میدری