وفا در قرن بیست و یک دروغ است
تمام عشق ها کشک است و دوغ است
به فکر لیلی خود نیست مجنون
سرش با دوست دخترها شلوغ است
شهراد میدری
به تهمت های نامردان میارزد
به حبس و سالها زندان میارزد
نماز اول وقت "تورنتو"
شبی میلیاردها تومان میارزد
شهراد میدری
شب پاییز توی کار برگند
صدای خش خش تکرار برگند
نخی کبریت و برقی خیس خورده
درختان عاشق سیگار برگند
شهراد میدری
شبیه ات دلبر و دلخاه* میشد
به تخت آسمانها شاه میشدکپی گاهی برابر نیست با اصل
وگرنه ماه هر شب ماه میشد
شهراد میدری
*دلخواه
چرا اینقدر میلرزد صدایت؟
چرا باران به روی گونه هایت؟
خدا ! گریه نکن هر مشکلی هست
خودم حل میکنم آن را برایت
شهراد میدری
نمی بینی مگر آهم؟ ولم کن
دو چشم مانده در راهم؟ ولم کن
تمامش کن خدا ! کافی ست دیگر
غلط کردم، نمیخاهم*، ولم کن
شهراد میدری
چه آزادانه صحبت کرده بودم
از این دنیا شکایت کرده بودم
عدم بود و ادم کرد عاشقانه
شبی که با خدا چت کرده بودم
شهراد میدری
رها از هر خسی بودیم دیروز
ارس تا اطلسی بودیم دیروز
نبین امروز ما را اینچنین خار*
برای خود کسی بودیم دیروز
شهراد میدری
شد از شیراز برگردد به دنیا
به صد سرباز برگردد به دنیابیا طومــــــــار بنویسیم باهم
که "کوروش" باز برگردد به دنیا
شهراد میدری
پُر از "نیچه" به دین ات بازگردی
به جشن هفت شین ات بازگردیاشو زرتشت! وقت آن رسیده
که سوی سرزمینت بازگردی
شهراد میدری
شب تاریکی و سردی؟ تشکر
پر از اندوهی و دردی؟ تشکر
بغل کن قاب عکسم را دوباره
برایم گریه کن، کردی؟ تشکر
شهراد میدری
سکوت یخزده، فنجان خالی
به روی میز در ایوان خالی
دو برگ زرد روی ساقه ای خشک
چه حسی دارد این گلدان خالی
شهراد میدری
کمین بنشین، خروشی باش گربه !
گرفتن های گوشی باش گربه !
شعار "مرگ بر موش" ات قدیمی است
به فکر مرگ موشی باش گربه !
شهراد میدری
سکوت شب، دو چشم محو اندام
در گوشی پچ و پچ هایی آرام
خدا در سردخانه گریه میکرد
نگهبان میگرفت از مرده ای کام
شهراد میدری
چه زیبا دختران بد بلایی !
سمرقند و بخارا عشوه هایی
دوشنبه ، تاشکند و عشق آباد
چه ایران قدیم باصفایی !!
شهراد میدری